درباره ي علم روانشناسي چه ميدانيد روانشناسي
|
مبدأ روانشناسي به كجا بازميگردد
علم روانشناسي تا اواسط دهه 18 وابسته به علم فلسفه بود تا زماني كه در آلمان و آمريكا به عنوان علمي مستقل مورد مطالعه و بحث قرار گرفت. روانشناسي با علوم فلسفه، جامعه شناسي، عصب شناسي و به طور كلي با علوم انساني مرتبط و هم مرز است. اصطلاح روانشناسي يا سايكولوژي (psychology) ريشه اي يوناني دارد و از دو كلمه"psycho" به معنابي ذهن يا روح و "logos" به معناي شناخت يا مطالعه تشكيل شده است. خلق اين واژه به فيليپ ملانكتون (Philip Melanchthon) در سالهاي 1497 ـ 1560 نسبت ميدهند. فلسفه، در طي تاريخ تلاش كرده است تا فطرت آدمي و حيات ذهني بشر را بشناسد. تمامي عقايد و راهكار هايي كه فلاسفه براي توضيح فطرت، ذهن، آگاهي، فرايندها و فعاليتهاي ذهني انسان همچون احساس، ادراك، يادگيري، شناخت، استدلال، اراده و عاطفه عرضه داشتهاند، ساختار تفكر روانشناختي فلسفي را تشكيل ميدهند. پدران علم روانشناسي پاسخ واحدي براي اينكه پدر علم روانشناسي كيست وجود ندارد زيرا افراد زيادي به آغاز، تقويت و تكامل روانشناسي كمك كرده اند. اما با نگاهي دقيق ميتوان به يك نفر به عنوان پدر علم روانشناسي مدرن اشاره كرد، اين فرد از نظر بسياري ويلهلم وونت است. ويلهلم ماكسيميليان وونت
ويلهلم وونت (16 Aug 1832- 31 Aug 1920) يكي از پايه گذاران و پدر روانشناسي آزمايشگاهي است. او مدرك دكتراي پزشكي خود را از دانشگاه هايدلبرگ واقع در شهر هايدلبرگ آلمان گرفت. كارهاي وونت اولين آزمايشگاه براي انجام تحقيقات روانشناسي در سال 1879 توسط ويلهلم وونت در لايپزيگ آلمان تأسيس شد. او در سال 1881 اولين را براي معرفي نتيجه پژوهشهاي روان شناختي منتشر كرد. وونت موضوعي به نام "تجربه بي واسطه" مطرح كرد و آن را مقابل "تجربه با واسطه" قرارداد. منظور از تجربه همان تصورات ذهني مربوط به حواس انسان از محيط خارج است كه ذهن انسان را تشكيل ميدهند و انتقادات زيادي در طول تاريخ به همراه داشت؛ به طور مثال اگر به گلي نگاه كنيم، تجربه بيواسطه ما همان احساساتي است كه از گل در ذهن ما برجاي مانده و به صورت تصورات مختلف مانند رنگ ، شكل و... گل ميباشد. اگر به جاي توجه به اين احساسات حاصل از ديدن گل، به خود گل توجه كنيم و مثلاً بگوييم "گل قرمز است" اين گفته را ميرساند كه توجهِ اصلي ما به گل است نه رنگ قرمز آن. زيگموند فرويد
زيگموند فرويد (6 May 1856- 23 Sep 1939) پدر علم روانكاوي است. در سال 1881 از دانشگاه وين پذيرش گرفت و در سال ۱۹۰۲ بهعنوان پروفسور شناخته شد. فرويد در اكتبر 1885 براي شركت در يك دوره تخصصي با جان مارتين شاركو (يك نورولوژيست) مشهور كه در مورد "خواب و هيپنوتيزم" تحقيق ميكرد به پاريس رفت. پس از كسب اين تجربه به علم آسيبشناسي رواني روي آورد. كارهاي فرويد در سال 1886 كلينيك تخصصي خود را به منظور بهكارگيري فن هيپنوتيزم در درمانهاي باليني در شهر وين تأسيس كرد. او از فن همكار خود، جوزف بروئر، كه روش آن با هيپنوتيزم فرانسوي كه در آن از تلقين استفاده نميشد متفاوت بود، استفاده كرد. درمان يكي از بيماران بروئر به نام آنا او (برتا پاپن هايم) مسبب دگرگوني در كار فرويد شد. از آنا او براي شرح نشانه هاي بيماري خود در زمان هيپنوتيزم دعوت شد، او در زماني كه در اين حالت مسغول توصيف علائم خود بود از شدت نشانه ي بيماري اش كاسته شد. عدم يكپارچگي در درمان هاي باليني فرويد او را به اين رساند تشويق به آزادانه صحبت كردن بيمار به بهبود نشانه هاي بيماريش اش بيشتر كمك ميكند، او اي شيوه را "تداعي آزاد" ناميد. در فوريه 1923 در پي سرطان لكوپلاكيا آوريل 1923 با وارنست جونز در جريان گذاشت او به فرويد گفت توده برداشته شده است. فرويد با متخصص پوست ماكسيميليان اشتاينر مشورت كرد او ترك سيگار را به فرويد توصيه كرد اما درباره ي جدي بودن سرطان وي چيزي نگفت. بعد از مراجعه به متخصص گوش حلق بيني، ماركوس هايك، كه صلاحيت آن پيشتر توسط فرويد زير سؤال رفته بود تحت درمان قرار گرفت. برخي كتابهاي تأثيرگذار فرويد عبارتند از: مطالعات مربوط به هيستري (1895)، تعبير خواب (1900)، آسيب شناسي رواني زندگي روزمره (1901)، سه مقاله در مورد نظريه جنسيت (1905)، جوك ها و ارتباط آنها با ناخودآگاه (1905)، توتم و تابو (1913)، درباره خودشيفتگي(1914)، مقدمه اي بر روانكاوي (1917)، فراتر از اصل لذت (1920)، آينده يك توهم (1927)، تمدن و نارضايتي هاي آن (1930) و موسي و توحيد (1939). ادوارد جان مستين بالبي
جان بالبي(26 Feb 1907- 2 Sep 1990) به نظريه دلبستگي خويش معروف است. والديم وي با اعتقاد بر اينكه محبت و توجه زياد باعث آسيب كودك مي شود وقت كمي براي او ميگذاشتند. او در سن 7 سالگي به مدرسه شبانه روزي اعزام شد كه بعداً آن را يك تجربه آسيب زا توصيف كرد. پس از فارق التحصيلي از دانشگاه كمبريج براي كسب تجربه به صورت داوطلبانه در مدرسه اي حضور يافت كه در آنجا با دو كودك ناسازگار مسير آينده او تعيين شد تا روانپزشك كودك شود. او تحت تأثير نظريات ملاني كلاين قرار گرفت اما رويكرد كلاين بيش از حد روي خيالات كودكان متمركز بود و به وقايع محيطي از جمله تأثير والدين و مراقبين توجه زيادي نمي كند از نظريات وي فاصله گرفت. جان بالبي تقريبا مانند زيگموند اعتقاد داشت كه اولين تجربيات زندگي، تأثير ماندگار در رشد دارد. به گفته او دلبستگي موجب نزديك نگه داشته شدن نوزاد شيرخوار به مادر ميشود در نتيجه شانس زنده ماندن كودك افزايش پيدا ميكند. احتمالاً شيرخواران مراقبت و حمايت لازم براي اطمينان از بقاي خود را دريافت مي كنند. اساس نظريه دلبستگي بر اين است كه مادراني كه در دسترس كودك براي پاسخگويي به نياز شيرخوارگان خود هستند احساس امنيت ايجاد مي كنند. اين باعث مي شود كه يك پايگاه امن براي كودك ايجاد شود تا احساس امنيت كند. اثرگذاري بر روانشناسي تحقيقات بالبي در مورد دبستگي و رشد كودك تأثيرات ماندگاري بر روانشناسي، روانشناسي كودك و آموزش گذاشت. محققان مطالعات خود را گسترش دادند تا تكنيك هاي درماني باليني و راهكارهاي پيشگيري را طبق نظريه دلبستگي توسعه دهند. اولريك نيسر
اولريك نيسر(8 Des 1928- 17 Feb2012) به عنوان پدر علم روانشناسي ناختي مدرن شناخته ميشود. او مدرك كارشناسي و دكتراي خود را از دانشگاه هاروارد گرفت. نيسر در ۱۹۶۷ كتاب روانشناسي شناختي خود را منتشر كرد. اين كتاب شهرت خيلي زيادي پيدا كرد و هنگامي كه نيسر فهميد او را به عنوان "پدر علم روانشناسي شناختي "شناخته اند دستپاچه شد. كتاب او باعث شد روانشناسي از رفتارگرايي دور شده و به سمت روانشناختي برود. وي 9 سال بعد از اتشار اين كتاب، كتاب شناخت و واقعيت رامنتشر كرد كه در آن نارضايتي خود را از محدود كردن ديدگاه شناختي و اتكاي آن به نتيجه موقعيتهاي آزمايشگاهي ساختگي به جاي موقعيتهاي واقعي زندگي ابراز تأسف كرد. ويليام جيمز
ويليام جيمز (11 Jan 1842- 26 Aug 1910) بنيان گذار مكتب عمل گرايي بود. او منشأ حقيقت را در "سودمند بود يك امر" ميدانست؛ "حقيقت به چيزي اطلاق ميشود كه «سودمند» يا «عملي» باشد. چيزي كه «سودمند» نيست نميتواند «حقيقت» باشد" او مدرك دكتراي خود را از دانشگاه هروارد گرفت.آثار بجا مانده از او عبارتند از كتاب اراده ايمان(1897)، كتاب طرق آزمايش ديني وروحاني (1902)، كتاب پراگماتيسم(1907)، كتاب عالم متكثر(1909)، كتاب معني حقيقت(1909)، كتاب برخي از مسائل فلسفه(1911)(انتشار يك سال پس مرگ) گوردون ويلارد آلپورت
گوردون آلپورت (11 Nov 1890- 9 Oct 1967) مدرك كارشناسي خود را از دانشكاه هاروارد گرفت. او را به عنوان پدر روانشناسي شخصيت ميدانند. آلپورت نظريه صفات را ارائه داد. او اين نظريه را با مرور فرهنگ لغت و يادداشت هر اصطلاحي كه ويژگي هاي شخصيتي را توصيف مي كند آغاز كرد.پس از تهيه ليست خود آن را به 3 بخش صفات اصلي، صفات محوري(مركزي) و صفات ثانويه(فرعي) تقسيم كرد. صفات اصلي صفاتي هستند كه بر شخصيت كلي فرد حاكم هستند. تصور بر اين است كه صفات اصلي كاملا ً نادر هستند. صفات اصلي اغلب از رفتار استنباط مي شوند. صفات محوري صفات مشتركي كه سنگ بناي خصيت و وسيله معرفي ما هستند. صفاتب مانند مهربان بودن، صميمي بودن و صداقت همه از مصاديق اصلي هستند. صفات ثانويه صفاتي كه شخص امكان دارد به وجود آنها آگاهي داشته باشد اما آنها به صراحت براي ديگران معلوم نيستند و براي اطلاع از آنها بايد شخص مورد نظر مورد رسيدگي قرار گيرد.
امتیاز:
بازدید:
|
|
[قالب وبلاگ : سایت آریا] [Weblog Themes By : sitearia.ir] |